تجمع

ساخت وبلاگ
به دخترم یاد میدم مهربون باشه، بخشنده باشه و به هر آدمی حداقل دوبار فرصت بده. به دخترم یاد میدم که تو آدمایی که وارد زندگیش میشن احساسات دست نخوردشونو پیدا کنه اما به اونا آسیب نزنه، به عشقشون، اعتمادشون و باوراشون آسیب نزنه، و مراقب باشه؛ چون هیچکس مثل مادر اون به بچش یاد نداده که به احساسات و باورهای بچه های دیگه آسیب نزنه. باید مراقب باشه با محبت های کسی، دل به دلش، به نگاهش، به بودنش نبنده، عا تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 246 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 16:36

یه بار با یه بنده خدایی نشسته بودیم سرِ مزارِ دو تا رفیقِ "شهیدش" و داشت تعریف میکرد چه جور آدمایی بودن. پرسیدم چطور شهید شدن؟ گفت تو درگیری با اشرار! گفتم آها پس کشته شدن! به دوستم برخورد. گفت باشه ادامه نده! اما من ادامه دادم. قبر شهدای آتشنشان فقط سی قدم باهامون فاصله داشت و از اینکه بالای سر کسایی نشسته بودیم و از فضایل اخلاقیشون حرف میزدیم که فقط به خاطرِ مصلحتِ حکومتی برچسبِ شهید خورده بودن تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 16:36

روزی که داشتم تایخ تولدشو تو تقویمم مینوشتم حتی راجب چطور سورپرایز کردنش هم فکر کرده بودم، ینی تا این حد مطمئن بودم که نه تنها امسال، که سال بعد و به شرط حیات حداقل تا پنج سال بعدشم کنارم هست و خیلی زشته که یادم بره تولدش چه روزیه. اما حالا هنوز به اولین تولدش هم نرسیده، او نیست! به همین راحتی زندگی اونطوری که دوست داره پیش میره نه اونطوری که تو میخوای!
تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 219 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 16:36

آدمی که یک روز میگفت بدون تو میمیره حالا حتی سراغی ازت نمیگیره که خیالش راحت باشه خوبی لااقل. یا زنده ای حتی! کسی که روزی بهت میگفت برای با تو بودن دنیا رو زیر پا میذاره بعد از مدتی انقدر حسش متفاوت میشه که حتی سیگارشو به خاطرت زیر پا نذاره. دوستی که روزی بهت میگفت بهترینشی و بی تو چیز بزرگِ قشنگی تو زندگیش کم داره، حالا حتی دلِ شکسته ات هم باعث نمیشه چند ساعت کنارت باشه. آدمایی رو که روزی براشون تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 270 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 16:36

چشمای سیاه کوچولوش باهام حرف میزنه، خودش سکوت محضه. چشماش التماس میکنه داد میزنه، دلم میسوزه میگم گور پدر غرور، گور پدر تمام بایدها و نبایدها، بغلش میکنم، اما نوکم میزنه و از بغلم پر میزنه و فرار میکنه... من ولی خوب میدونم که تناقض اون چشما و اون تن سرد برای چیه؛ میمونم و برای دلِ کوچولوی وحشتزده اش قصه میگم تا آخر شبای زمستون. که اگه کنارش نمونم از سرما میمیره. از مرگش میمیرم...
تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 174 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 23:32

باورم نمیشه اینقدر راحت از اویی که دوریش برام جهنم بود دل کندم. همونقدر که باورم نمیشه تو از چشمم افتادی و دیگه دلم برات تنگ نمیشه، و روزی که برگردی اینجا دیگه دلم نمیخواد همه روزایی که اینجایی باهات باشم و تهرانو باهم زیر پا بذاریم و از پاییز سیر شیم. بلکه فقط به یه قرار کوتاه دوستانه فکر میکنم شبیه گودبای فور اور! یه دل کندن به همون راحتی...
تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1396 ساعت: 2:56